دکل ابوذر ...

غلامحسین افشردی

دکل ابوذر ...

غلامحسین افشردی

یاربّ/سلام ... یه دکل تنهای تنها در بیابونهای شرق کارون منو به یاد تنهایی و غربت ابوذر در صحرای ربذه انداخت ، این شد که اسم اون دکل رو گذاشتم دکل ابوذر ...

بایگانی
نویسندگان
آخرین نظرات

۳۴ مطلب با موضوع «دفاع - جنگ» ثبت شده است

بسم رب الشهدا و الصدقین

ما در ره عشق،نقض پیمان نکنیم/گر جان طلبد،دریغ از جان نکنیم
دنیا اگر از یزید لبریز شود/ما پشت به سالار شهیدان نکنیم

فرازی از وصیتنامه شهید حمید داودخانی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

ان الله اشتری من المونین بااموالهم و انفسهم بان لهم الجنه
حمید داودخانی
به چه زیباست که خریدار مشتری انسان خدا باشد آدمی دل از دنیا کنده و دل به معشوق بسته سپس بدست شقی ترین انسانها روی زمین به خون خود غوطه ور شود و چه با صفاست دیدار لقاءالله.
امام حسین (ع)فرمودند: من در این مبارزه سرمشق و الگوی شمایم،اگر این بدنهای ما ساخته شده است که آخر بمیرد پس چرا در راه خدا با شمشیر قطعه قطعه نشود؟
با درود و سلام حضور معظم نبی اکرم "حضرت رسول " و ائمه معصومین (ع) تا وجود قدسی حضرت مهدی (عج) و با سلام بر پیر جماران و قلب عالم امکان حضرت امام خمینی و با درود و سلام بر ارواح طیبه تمامی شهدا و مفقودین (الحمدالله الذی هدانا لهذا و ما کنا النهتدی لولا ان هدینا ) حمد و سپاس خدائی را که ما را هدایت کرد ،هر آینه اگر ما را هدایت نمی کرد هرگز هدایت نمی یافتیم،خدا را شکر می کنم که مرا هدایت کرد و با خوبانش آشنا کردو سپس دیدار توفیق دیدارش را برایم میسر ساخت .
در ابتدا می خواهم چند مطلب خیلی مهم را خدمت شما عزیزان و ملت شهید پرور عرض کنم،هرچند این حقیر لایق نیستم ولی بنا به وظیفه متذکر می شوم ملت دلاور، خدا را شکر کنید که توفیق آشنائی با خودش را به ما عطا فرمود و کشور عزیزمان را به خاطر وجود اولیاء الله و افراد خاص همانند "حضرت امام" دگرگون کرد و ما هدایت یافتیم پس شاکر باشید و قدر انقلاب و کشورمان را بدانید،مبادا خدائی نکرده با سهل انگاری و کوتاه فکری به انقلاب لطمه وارد شودو دین خون تمامی شهدا برگردنتان بیفتد،در برابر سختی ها و مشکلات اقتصادی صبر داشته باشید،از خود ضعف نشان ندهید،همانا خدا با صابرین است "ان الله مع الصابرین" این همه میگذرد اصلاً دنیا محل گذراست و همه آزمایشات الهی می باشد.
حضرت علی (ع) فرمود: صبر ،برای افراد با ایمان بهترین سلاح است ،مطیع فرمایشات و کلمات "امام" باشید ، مومن باید زیرک و با هوش باشد،نماز جمعه و جماعت را فراموش نکنید،ما هر چه داریم از این دو فریضه است.
و حالا چند کلمه ای با شما عزیزان مسجد فاطمه الزهرا (س) و مسجد جامع دارم و همینطور سایر مساجد و مراکز تبلیغی مطلبی که در بالا ذکر کردم ،شما نیز مخاطب آن هستید،شما نیز مراقب باشید دشمن به خون ما تشنه است،هم شیاطین جنی و هم شیاطین انسی در کمین هستند و مردم را هدایت و راهنمائی کنید،آشنا کنید به مسئله جبهه که به قول "امام" جنگ در رأس همه امور است.
با خوبان آشنا شوید و با آنها رفیق شوید،دوستی برای خدا باشد و دشمنی نیز برای خدا باشد،در ضمن این را بدانید که اولیاء خدا در بین مردم کم هستند.
و حالا سخنی را با شما پدر و مادر عزیزم دارم ابتدا بگویم که من برای شما فرزند خوبی نبودم و به غیر از اذیت و آزار وجود شریفتان کاری در حقتان نکردم ولی قول میدهم انشاءالله بدون شما وارد بهشت نشوم،مرا ببخشید.

حمید داودخانی

مادر عزیزم  از اینکه چه شب،وچه نیمه شب ،وقت و بی وقت منتظر میماندی که من از بیرون برگردم تا درب را برایم باز کنی.
و همچنین شما پدر زحمتکش و عزیزم  مرا ببخش ،من قدر زحمات شمارا ندانسته و به جا نیاوردم. امیدوارم با لطف خداوند در قیامت جبران بشود. انشاءالله
برادران و خواهرانم  شما نیز حواستان را جمع کنید تا جائی که توان دارید خدمت به انقلاب و مسلمین را فراموش نکنید،نمازتان را به جماعت بخوانید و حتماً سعی کنید تا جایی که میتوانید بروید به جبهه که امر واجبی است،شکر کنید که چنین پدر و مادر با مال حلال و غذایی حلال شما را بزرگ کرده و تحویل جامعه دادند،قدر بدانید و زحمات آنها را به نتیجه برسانید،هنگام غسل و کفن و دفن حتماً چهل مومن شهادت بدهند که از این حقیر راضی هستند و حلالم میکنند(البته اگر جنازه داشتم).امام را دعا کنید،رو بسوی جبهه ها کنید،و هر بار که یاد این حقیر افتادید سوره کوثر را بخوانید. یا فتح یا شهادت هر دو ره سعادت، التماس دعا.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۹ ، ۲۲:۱۰
غلامحسین افشردی

بسم الله


ما هدفمان از عملیات، کشتار و انهدام دشمن نیست

نیروهای عراقی برای آینده‌ی انقلاب اسلامی عراق مفیدند

هدفش کشتار نبود

مواظب باشید اسرا اذیت نشوند 

همیشه شش ماه جلوتر بود

تفکرش ماندگار شد


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۵ ، ۲۲:۴۳
غلامحسین افشردی

بسم الله

نابغه جنگ

سخنرانی‌های حضرت امام را به‌مثابه‌ی فرمان اجرایی می‌دانستم


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۵ ، ۲۱:۴۳
غلامحسین افشردی

بسم الله

مادر سردار شهید «حسن باقری» گفت: بهترین و گران‌ترین هدیه‌ای که شهید باقری به من داد، شهادتش در راه اسلام و دین است که موجب فخر من در دنیا و آخرت شد.

کبری افشردی بهروز در گفت‌‌‌‌‌‌و‌گو با خبرنگار باشگاه خبری فارس در خصوص جایگاه و نقش مادر از دیدگاه سردار شهید «حسن باقری» اظهار داشت: شهید باقری معتقد بود مادر و زن در نظام آفرینش مقام معنوی بسیار والایی دارد و  همیشه از من می‌خواست برایش دعا کنم.

مادر شهید حسن باقری



وی بیان داشت: بهترین و گران‌ترین هدیه‌ای که شهید باقری به من داده، شهادتش در راه اسلام و دین است که موجب فخر من در دنیا و آخرت شد.

مادر شهید باقری گفت: او بسیار به من احترام می‌گذاشت و هیچ زمانی پیش نیامد که از گفته‌ها و خواسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های من و پدرش سر‌پیچی کند.

افشردی با بیان اینکه آن طور که باید و شاید فرزندم را نشناختم، افزود: کسانی که در 29 ماه جنگ در کنار وی بودند و با او کار کردند، غلامحسین را خوب شناختند که گفتند او یک نابغه بود.

مادر شهید باقری اظهار کرد: غلامحسین فرزند رئوف و مهربان و دلسوز خانواده بود که برای ایجاد فضای دوستی و یکرنگی در خانواده پیش‌قدم بود؛ و هر وقت مشکلی برای خواهر یا برادرش پیش می‌آمد غلامحسین همیشه پیش قدم بود.

وی گفت: شهید باقری همه چیز را از خدا می‌دانست و همه کلامش توکل کردن بر خدا بود؛ می‌گفت ما کاره‌ای نیستیم و تکیه کلامش هم آیه «و مارمیت اذ رمیت و لکن‌ الله رمی» بود.

مادر شهید باقری خاطرنشان کرد: شهید باقری به شدت علاقه‌مند به امام خمینی (ره) بود و سفارش اصلی‌اش به ما این بود که مدافع ولایت باشید.

نام: حسن(غلامحسین)

نام خانوادگی: باقری(افشردی)

تاریخ تولد: 25/12/1334

تاریخ شهادت: 9/11/1361

سن شهادت: 27 سالگی

محل شهادت: فکه جنوبی

آخرین سمت: جانشین فرماندهی یگان زمینی سپاه پاسداران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۵ ، ۲۱:۴۳
غلامحسین افشردی

بسم الله

معجزه انقلاب


دفاع مقدّس وسیله‌ای شد برای اینکه استعدادهای مکنون در انسانها، به شکل عجیبی بُروز کند.
مثلاً 
شهید حسن باقری بلاشک یک طرّاح جنگی است. کِی؟ در سال 61؛ کِی وارد جنگ شده است؟

در سال 59. این مسیرِ حرکت از یک سرباز صفر به یک استراتژیست نظامی،

یک حرکت بیست ساله، بیست و پنج ساله است؛

این جوان در ظرف دو سال این حرکت را کرده است! اینها معجزه‌ی انقلاب است.
رهبر انقلاب 
92/09/25


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۵ ، ۲۱:۲۴
غلامحسین افشردی


بسم الله


نابغه جنگ


خصوصیات یک فرمانده عملیات:          60/07/22

1- علاقه  ، ایمان - توکل بر خداوند

2- استعدا (روحی - هوشی - جسمی

3- پشتکار و ثبات قدم و اخلاق نیکو

5- آشنایی به محیط و سابقه کار آموزشی

6- آرامش خاطر و اطمینان قلب

7- جسارت و شجاعت جهت حضور در خط مقدم

8-

---------------                                  60/09/23

تعهد ماندن تا پایان جنگ در جبهه

داشتن حداقل تجربه نظامی - عملیاتی


شماره 8 خالی ماند!!!

و حدود دو ماه بعد،

شماره 8 را پر نکردم، یک بند کلی اضافه کردم:

تعهد ماندن تا پایان جنگ در جبهه

ماندن تا پایان

یعنی

یک فرمانده عملیات، می ماند و جنگ را به پیروزی می رساند،

یا می ماند و در این راه به رستگاری بزرگ (شهادت) می رسد

در مسلک ما فرار واژه ایی تعریف نشده است ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۲۳:۱۲
غلامحسین افشردی

بسم الله

امضاء این جانب

به عنوان طراح و استراتژیست جنگ


نابغه جنگ


یکمی پیچیده است ؟!

می دونم ؛ بلاخره امضاء یه نابغه بایدم  پیچیده باشه !!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۲۲:۳۳
غلامحسین افشردی

بسم الله
«کسی می تواند بر این بسیجی ها فرماندهی کند که راه رسیدن به شهادت را بر خود هموار کند. اگر تسلیم معنی واقعی شهادت نشوید، در این صورت با انگیزه و منش بسیجی ها فاصله خواهید گرفت. لذا فرماندهی بر بسیجی راه و رسم خودش را می طلبد که یکی از الزامات آن ایمان به فلسفه شهادت است.» منبع: 
آرشیو صوتی

«بسیجی برای اجرای فرامین امام و دفاع از اسلام وارد جبهه می شود. در این راه حاضر به انجام هر کاری است. هر دستوری را بدون چون و چرا اجرا می کنند. هیچ چیز برایش مهم نیست، جز انجام وظیفه. شهادت در این راه را افتخار خود می داند و با جان و دل به استقبال آن می رود. بسیجی با شهادت عجین شده، اگر باور ندارید بروید نیم ساعت در سنگر این بسیجی ها کنارشان بنشینید و با آنها مأنوس شوید. آنگاه با دنیای آنها آشنا خواهید شد. اگر برای این بسیجی ها کم بگذاریم، در آخرت باید پاسخگو باشیم. قبل از عملیات آنها را توجیه کنید، آنها را با چشم باز وارد عملیات کنید. یادتان باشد که فرمانده چنین قشری هستید. مبادا کوتاهی کنید. مواظب باشید که از آنها عقب نمانید، حتی در شهادت.» منبع: 
بیانات در جمع فرماندهان و معاونین گردان های تحت امر قرارگاه نصر


نابغه جنگ


«من به این نتیجه رسیده ام که شهادت دست خودمان است. انتخاب شهادت را خداوند به عهده ما گذاشته است. این ما هستیم که می توانیم شرایط آن را فراهم کنیم. ما هستیم که تعیین کننده این مسأله هستیم.» منبع: بیانات به یکی از یاران

این جملات را توی سوسنگرد به یکی از همرزمانم می گفتم و مثل ابر بهاری گریه می کردم ...

کلیدواژه ها: شهادت - فرمانده - بسیجی


ده روز بعد ـ نهم بهمن ماه 1361 ـ در حین شناسایی یکی از مناطق عملیاتی فکه ـ نهر عنبر ـ گلوله توپ عراقی در سنگرش منفجر شد و به اتفاق چهار تن از بهترین یارانش (مجید بقایی، تقی رضوانی، غلام عباس قلاوند و مجتبی مومنیان) به شهادت رسید.


منبع: برگرفته و ویرایش شده از  سایت تبیان  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۲۱:۳۴
غلامحسین افشردی

بسم الله

خاطره یکی از همرزمان از بنده:
آشنایی من با شهید حسن باقری قبل از عملیات خیبر در دو  کوهه صورت گرفت . قبل از این آشنایی من فقط نام ایشان را با عنوان فرماندهی سخت گیر و عصبانی از نیروها و یا کادر بعضی از گردانها شنیده بودم .

سه ماه قبل از عملیات خیبر وقتی از رنجان عازم دو کوهه شدیم برادری با لباس مرتب نظر من را به خود جلب کرد از برادری پرسیدم او به من گفت : ایشان برادر حسن باقری ،فرمانده یکی از گردانهاست . چند روزی از این واقعه گذشت و من از دور مراقب حرکات ایشان بودم و او نیز گاهی نگاهی زیر چشمی به من می انداخت تا اینکه در یکی از صبحگاهها طاقت نیاورده و نزد من آمد .

ضمن معرفی خود گفتم : برادر مرا ببخشید که شما را نمی شناختم و امروز از برادر فلانی سوال کردم شما را معرفی نمود . من نیز بعد از سلام و احوالپرسی در جواب ایشان عرض کردم شما نیز مرا ببخشید من هم قبلا شما را چون در لشکر نبودم نمی شناختم . کم کم در عرض چند روز محبت ایشان در قلب من جا یگرفت و از اینکه دیگر برادران ایشان را به عنوان فرمانده چنین و چنان معرفی نموده بودند ، بنده در ایشان چنین چیزی نمی دیدم ، ایشان همیشه با وضود بود .

و حال خاطره از این قرار است که : ما قرار بود ما را در حال صرف شام باشیم ، نمی دانم چطور شد که من به یاد حسن باقری افتادم، بی اختیار جهت دعوت او به شام به اطاق ایشان رفتم . در را چند بار زدم چون جوابی نشنیدم در را باز کرده و با صحنه عجیبی که الان هم موهایم سیخ می شود مواجه شدم . شهید باقری نان هایی را که نیروها اسراف کرده و دور ریخته بودند و به خاطر گلی بودن زمین نان هم گلی شده بود جدا نموده و تمیز می کرد و می خورد . بی اختیار اشک از چشمهایم جاری شد .

شهید وقتی این حالت را از من دید، به سرعت خودش را مرتب نمود و از من سوال کرد با من کاری دارید؟ در جواب گفتم : آمدم که با ما شام بخورید ، گفت : من شام خورده ام ولی برای چای به اطاق شما می آیم .

بله خب، به لطف خدا یه همچین آدمی بودم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۲۷
غلامحسین افشردی

یاربّ

    باشگاه گلف اهواز را کرده بودم پایگاه منتظران شهادت. یکی از اتاق‌های کوچکش را با فیبر جدا کردم؛ محل استراحت و کار. روی درهم نوشتم «100% شناسایی، 100% موفقیت» گفتم: حتی با یه بی‌سیم کوچیک هم شده  باید بی‌سیم های عراقی را گوش کنید. هرچی سند و نامه هم پیدا می‌کنید باید ترجمه بشه.

    از شناسایی که می آمدم، با همون سر و صورت خاکی می‌رفتم اتاقم، اول اطلاعات را روی نقشه می‌نوشتم و گزارش‌های روزانه رانگاه می‌کردم. ریز به ریز اطلاعات و گزارش‌ها را روی نقشه می‌نوشتم. اتاقم  که می‌آمدی (حیف شد شما که نیامدید !)، انگار تمام جبهه را دیده‌باشی.

    رفته بودم سراغ یه گردان دیگه، مدام این طرف و آن طرف سرک می‌کشدم و از وضع خط و بچه‌ها سراغ می‌گرفتم، آخر سر یکی کفری شد و با تندی بهم گفت «اصلا تو کی هستی این قدر سین جین می‌کنی؟» خیلی آرام جواب دادم «نوکر شما بسیجی ها»

    اینو بگم بهتون: خرمشهر داشت سقوط می کرد، جلسه‌ی فرمانده‌ها با بنی‌صدر بود. بچه‌های سپاه باید گزارش می‌دادند. منم یک جوان کم سن و سال، با موهای تک و توکی تو صورت و اورکت بلندی که آستین‌اش بلند تراز دستم بود، کاغذهای لوله شده را باز کردم و شروع کردم به صحبت. یکی از فرماندهای ارتش می‌گفت «هرکی ندونه ، فکرمی‌کنه توازنیروهای دشمنی» حتی بنی‌صدر هم گفت « آفرین ! » گزارشم جای حرف نداشت.


     .: برام یک صلوات محمدی بفرست :.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۵
غلامحسین افشردی

یاربّ ...

صیاد شیرازی

دیدم شهید صیاد مدام به ساعتشان نگاه می کردند

علت را پرسیدم ، گفتند :

"وقت نماز است "

همان لحظه به خلبان اشاره کردند که همین جا فرود بیا تا نمازمان را اول وقت بخوانیم

خلبان گفت :

"این منطقه زیاد امن نیست

اگر صلاح می دانید تا رسیدن به مقصد صبر کنیم "

شهید صیاد گفتند :

"هیچ اشکالی ندارد .. ما باید همین جا نمازمان را بخوانیم .. "

خلبان اطاعت کرد و هلی کوپتر نشست

با آب قمقمه ای که داشتیم وضو گرفتیم و نماز را به امامت ایشان اقامه کردیم

وقتی طلبه های شیراز از آیت الله بهاءالدینی درس اخلاق خواستند

ایشان فرمودند :

"بروید از صیاد شیرازی درس زندگی بگیرید

اگر صیاد شیرازی شدید ، هم دنیا را دارید و هم آخرت را .. "


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۹
غلامحسین افشردی

یا رئوف ...

آیت‌الله غلامحسین جمی قبل از عملیات بیت‌المقدس و فتح خرمشهر فروردین 1361به قرارگاه نصر در شرق روستای سلمانیه نزد بنده(حسن باقری) آمد. او را توجیه می‌کنم. چند کلمه از گفتگوی ما را اینجا بخونید و بشنوید.  

حسن باقری:   سلام علیکم حاج آقا. بله، این‌جا لشکر تقویت شده سپاهِه با یه لشکر ارتش.

آیت الله جمی:   در همین محور دارخوین.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۳۷
غلامحسین افشردی

بسم الله

در این جنگ قطعاً پیروزی از آن ماست و دشمن چیزی به دست نخواهد آورد. 

حسن باقری

ما در این جنگ به دنبال اهدافی مهم تر از خاک و مرز هستیم. 
اینکه معنویت را برای نسل آینده به ارمغان می آوریم و می توانیم عزت و افتخارمان را به جهان صادر کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۵
غلامحسین افشردی

بسم الله

    «... تا شما اشاره کردی که حسن پاشو برو، من دیدم یک جوان لاغر اندام پاشد، بدون اینکه سر و ریشی و محاسنی داشته باشد (البته ته ریش کمی داشت). من دلم ناگهان ریخت.

امام خامنه ایی


گفتم: حالا این بنی صدر و اینها نشسته‌اند این جوان چه می‌خواهد بگوید؟ تا آمد پای تابلو، آنتن را گرفت و شروع کرد وضعیت دشمن را منطقه به منطقه تشریح کردن که:

دشمن اینجا چند تانک دارد، اینجا چه تیپ و لشکری مستقر است، آنجا خاکریز زدند، اینجا میدان مین و آنجا سیم خاردار ایجاد کرده‌اند.

هر چه زمان می‌گذشت قلبم روشن‌تر و چهره‌ام بازتر می‌شد، مثل یک روحانی که مثلاً وقتی پسرش می‌خواهد منبر برود و نگران است که آیا می‌تواند از عهده این منبر برآید یا نه.

من چنین حالی داشتم ولی هر چه بیشتر صحبت می‌کرد من قیافه‌ام بازتر می‌شد.

او در آن جلسه چنان گزارش دقیق، مصور و خوبی ارائه داد که همه حضار حتی خود بنی صدر به شگفت درآمد که این جوان این اطلاعات جالب را از کجا آورده‌است»

استراتژیست جنگ

پی نوشت: 

"جوان لاغر اندام پاشد، بدون اینکه سر و ریشی و محاسنی داشته باشد ..." جالب بود 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۳
غلامحسین افشردی

بسم الله


    ... فعلاَ انقلاب ما همچون تیر زهرآگینی برای همه مستکبرین درآمده‌است و یاوری برای همه مستضعفین جهان ...

    ... ما با هیچ دولت و کشوری شوخی نداریم و با تمام مستکبرین جهان هم سرجنگ داریم و در رابطه با این هدف جنگ با صدام یزید مقدمه‌ است ...

    ... در این موقعیت زمانی ومکانی، جنگ ما جنگ اسلام و کفر است و هرلحظه مسامحه و غفلت، خیانت به: پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) و امام زمان (عج) و پشت پا زدن به خون شهداست و ملت ما باید خود را آماده هرگونه فداکاری بکند ...

    ... در چنین میدان وسیع و این هدف رفیع انسانی و الهی، جان دادن و مال دادن و فداکاری امری بسیار ساده و پیش پا افتاده‌است و خدا کند که ما توفیق شهادت متعالی در راه اسلام با خلوص نیت را پیدا کنیم ...

  ... در صورت امکان با لباس سپاه مرا دفن کنید. 

        درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی
        اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان (عج)

حسن باقری

غلامحسن افشردی 12 شب 27/7/1359 اهواز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۵۴
غلامحسین افشردی

بسم الله

گفتگو با پروین داعی پور، همسر شهید حسن باقری

در یکی از همین بعدازظهرها که آفتاب پاییزی به آدم می چسبد و نمی چسبد  به اوایل خیابان شریعتی می آییم . کمی بالاتر ، به کوچه ای که پهن است و درآن ساعت خلوت ، آرامش به عابران خود تعارف می کند ، می پیچیم . وسط این کوچه ، بالای دیوار یکی از درهایش تابلو سرمه ای رنگ نسبتا بزرگی است که نشان می دهد. اینجا دفتر « جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران » است . می رویم تو . حیاط دلبازی در نگاهمان می نشیند . ازآن حیاط هایی که آدم هایی به سن و سال ما را به یاد خانه پدری اش می اندازد . حالا کمی کوچکتر یا بزرگتر توفیری ندارد .
از کسی که آنجا است سراغ سرکار خانم داعی پوررا می گیریم. راهنمائیمان می کند به عمارت یک طبقه ای که در ضلع شمالی این حیاط خوش نشسته است ؛ با پنجره های بزرگ ومتعدد که هنوزعکس باغچه پیدا و و ناپیدا روی شیشه های پاکیزه اش دیده می شود.
در همان ابتدای ورود به عمارت ، خانم داعی پور به استقبالمان می آید . دور یک میز می نشینیم . قرار است ایشان از زندگی خود و سردار شهید حسن باقری ( غلامحسین افشردی ) بگوید و می گوید ؛ گرم و صمیمی . خانم داعی پور از ما می خواهد متن این گفتگو را قبل از چاپ بخواند . حق ایشان است . یک هفته بعد ، متن گفتگو را به همراه یادداشت زیر برایمان می فرستد : « معمولا" خیلی سخت است تحت هر شرایطی و برای هر شنونده ای فقط با خیال اینکه وظیفه خود را نسبت به شهید ادا می کند حرف زد . پس نوعا" از مصاحبه و گفت و شنودها پرهیز داشته و دارم . باور من بر این است که باید سفره دل ، پیش اهلش باز کنی و اگر شنونده تو با تو همدل و هم فکر نباشد ، گفتن ها نه سودی دارد و نه جایی . اما در این میان نشریه « کمان » را متفاوت یافتم و آنرا مجموعه ای دلباخته و سوخته در فرهنگ دیدم که در پس طرح داستان پرازفراز و نشیب جنگ سعی درزنده نگه داشتن مفاهیم و فرهنگ غنی شهادت ، ایثار، از خودگذشتگی و سادگی و... دارد که روزی عطرآن سراسرمنازل را پر کرده بود تلاش تان قابل قدر دانی و تحسین است و امید دارم که هر روز بیشتر از گذشته موفق و موئد باشید .»

http://www.sabokbalan.com/4images/data/media/137/bagheri003.jpg

چه عجب دلت اومد یه عکس دیگه بزاری؟ آخه با اون یکی خیلی فرق نداره!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۲۷
غلامحسین افشردی

بسم الله

فرمانده اطلاعات عملیات سپاه بودم، گفته بودم همه چیز را گزارش کنید. حتی این که فلان جا هیچ خبری نیست، برای من خبر است.

حسن باقری

«پشت دوربین دیده بانی هم که  می نشینی باید با دقت از منطقه عبور کنی و خودت را همان جا ببینی که داری نگاهش می کنی. قدم به قدم هدف ها را تعقیب کن. آن قدر تمرکز کن که به جای دیگری توجه نداشته باشی. باید به عمق منطقه بروی و حس کنی روی زمین راه می روی. همان اندازه که روی زمین رفتنت طول می کشد با چشم برو. تمام پستی بلندی ها را طی کن. وقتی به دکل ابوذر برمیگردی باید همان قدر خسته باشی که انگار پیاده رفته ای.»

پی نوشت:اگر تو هم همه فکر و ذکر و ذهنت نابودی دشمن و پیروزی بر دشمن بود به این حال و روز می افتادی،نه این که ماشا الله حسابی پروار و رنگین ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۲ ، ۲۱:۰۹
غلامحسین افشردی

یاربّ
نسبت به بیت المال اهمیت زیادی قائل بودم و به هیچ عنوان نمی گذاشتم حلال و حرام وارد زندگی شود . 
یه روز صبح به یکی از دوستان گفتم : امروز قول دادم که ظهر برای ناهار خونه باشم و باید بعد از نماز به منزل برم . یه ساعت برم و بیام . 
رفتم و دوباره برگشتم ، ازم پرسید : چی شد؟ چرا برگشتی؟ 
گفتم : اسدی، الان نون توی شهر پیدا می شه ؟
گفت : نه ، می دونی الان ساعت چنده؟ الان دیگه نون نمی تونی پیدا کنی . بهم گفت : اگر قول دادی که نون بگیری، سهم نون خودت مونده بیا بردار و ببر
رفتم مقداری نون و یک ظرف ماست نیم لیتری برداشتم و رفتم .
سه بار رفتم و برگشتم و آخرشم گفتم : نه اینارو نمی برم، این ماست و نون رو دادن که اینجا مصرف بشه، اگه من اینو به خونه ببرم، زن و بچه ام اونو می خورن و این درست نیست .
بهم گفت: حالا عیبی نداره بردار ببر
گفتم : نه ، اگه جهار نفر مسلمون رزمنده ، این نون و ماست و دست من ببینن و به گناه بیفتن و بگن ماست سپاه رو می برن خونه ی خودشون ، این گناه به  گردن منه .

با یک صلوات برای شهدا روح خودمون رو شاد کنیم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۱ ، ۲۱:۳۷
غلامحسین افشردی

یاربّ
 اگر در شناخت دشمن هزار شهید هم تقدیم شود، می پذیریم، اما در اثر ناآگاهی از وضعیت دشمن، منطقه و زمین، یک شهید هم پذیرفتنی نیست 
حسن باقری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۱ ، ۰۱:۳۸
غلامحسین افشردی

یاربّ

شهید غلامحسین افشردی

مجموعه جنگیدن و توسل و مطالعه و ... برای این است که ما به آن انسان و عدلی که اسلام می خواهد نزدیک شویم و برسیم و ما را ان شاءالله به خدا نزدیک کند. 
جنگ یک روزش استقامت است، یک روز هم شوق پیروزی، ما که برای عملیات نمی جنگیم،
 اگر ما وابسته به شوق پیروزی باشیم پس برای خدا نمی جنگیم.

همیشه راهی هست  !!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۱ ، ۲۳:۵۴
غلامحسین افشردی

یاربّ

سلام ... 
حرفامو خوب و با دقت بخون و با خودت تطبیق بده ! دقیقا به این حرفا نیاز داری ، درموردشون خوب فکر کن ...

اگر خسته شدیم باید ببینیم کجای کار اشکال دارد و گرنه کار برای خدا خستگی ندارد، لذت بخش است
شهید حسن باقری

باید به خود جرأت داد . این نوع جنگیدن به درد نمی خورد و لازم است که استراتژی در این جنگ عوض شود
شهید غلامحسین افشردی

نکند خدای نکرده جنگیدن را به عنوان یک حرفه نگاه کنیم

پی نوشت: هر جا می رم کتاب دکل ابوذر رو بخرم نداره یا تموم شده ! خیلی از کتابها هستند ولی برای من دکل ابوذر نیست !!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۱ ، ۲۳:۰۹
غلامحسین افشردی

یاربّ
سلام ...
نزدیک عملیات بود.دستور اکید داده بودم کسایی که دچار موج انفجار شدند حق شرکت در عملیات رو ندارند .
با بچه ها رفته بودیم برای بازدید از خط که یک دفعه صدای داد و بیداد  توجه ما رو جلب کرد ، گفتم  نگه دار ، ماشین رو نگه داشتم تا ببینم چه خبره، یکی از رزمنده ها موج گرفته شده بود و همین طور فریاد میزد و فحش میداد ، فحشای ناجور اونم به فرمانده های جنگ.

غلام حسین افشردی
از ماشین پیاده شدم رفتم پیشش منم شروع کردم به فحش دادن ، اونقدر با هم فحش دادیم که بلاخره کمی آروم گرفت.
پرسیدم چرا اینقدر عصبانی هستی ؟  گفت: عملیات نزدیک ولی نمی خوان منو ببرن، می گن اونایی که موجی شدن حق شرکت توی عملیات رو ندارن .
گفتم کی گفته حق نداری ؟ غلط کردن، بیا سوار ماشین شو، من خودم می برمت خط .
سوارش کردم و راه افتادیم

حسن باقری
کمی که گذشت بهش گفتم " ببین برادر ، شما مجروحی، موج گرفته ایی.توی عملیات ، توی اون شلوغ پلوغی، وقتی یه توپ می خوره زمین ، حالت بد می شه ، اونوقت که فرق بین خودی و دشمن رو نمی فهمی و همه رو به چشم عراقی می بینی ، فکر می کنی همه دشمنن.اگه اون لحظه، اسلحتو به سمت خودی گرفتی ، تکلیف چیه؟چی کار باید کرد؟ هیچی تا ما بیاییم کاری کنیم، تو زدی و چند نفر رو کشتی و چند نفر رو هم مجروح کردی.اگه فرمانده چیزی میگه ، از روی حساب و کتاب حرف میزنه."
کمی که گذشت رزمنده گفت" نگه دار می خوام پیاده بشم"...

پی نوشت: تو خودتم موجی شدیا، حواست هست!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۱ ، ۱۵:۰۷
غلامحسین افشردی

یاربّ
سلام ...
حسن باقریم
مرحله دوم عملیات رمضان، یکی از گردانها بیش از حد پیشروی کرده بود و به همین دلیل در محاصره قرار گرفته بود.
من که مکالمات بی سیم (قابل توجه بعضیا) را در قرارگاه نصر گوش می کردم، متوجه این مسئله شدم، روی این حساب با فرمانده این گردان یعنی فرمانده تیپ، ارتباط برقرار کردم و بهش گفتم "شما کجا هستین" گفت "من توی تیپ هستم" گفتم "شما باید بری خودت از موانع عبور کنی، وارد صحنه بشی و این گردان رو از محاصره نجات بدیو تا خودت به صحنه نری، این اتفاق نمی افته.این گردان الان متوجه نیست و اگر به اونا بگی که توی محاصره هستن،وضع خراب تر می شه و ممکنه دستپاچه بشن.باید خودت به صحنه بری و جناحین این گردان رو با گردان های دیگه حفظ کنی تا بتونین اونها رو از محاصره خارج کنین"
فرمانده تیپ، استدلال هایی آورد که نیازی نیست من برم و من مشغول هماهنگی واحد توپخانه هستم و کارهای مهم دیگه ایی دارم،نمی تونم برم...

نابغه جنگ
این جا بود که ، آنچنان پشت بی سیم فریاد زدم که همه کسایی که توی قرارگاه بودند از این قاطعیت رنگشون پریید و وحشت زده شده بودند . با فریاد به فرمانده تیپ گفتم : اگه همین الان از سنگرت حرکت نکنی و به طرف خط نری و این گردان رو از محاصره نجات ندی، باهات به شدت برخورد می کنم .
الان خودم دارم میام اونجا، نباید توی سنگرت باشی، باید رفته باشی. یا می ری و خودت همراه این گردان شهید می شی،یا گردان رو از محاصره در میاری. برای من قابل قبول نیست که گردان محاصره بشه، اسیر بشه بعد فرمانده تیپ زنده و سالم این طرف باشه، سریع حرکت کن برو ."

فرمانده به صحنه رفت و کار محاصره گردان رو یکسره کرد و اونا رو از محاصره نجات داد ...
پی نوشت: جذبه رو حال کردی ؟ الکی نیست که بهم میگن نابغه جنگ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۱ ، ۰۱:۱۵
غلامحسین افشردی

یاربّ
آماده می شدیم برای عملیات والفجرمقدماتی به یکی از هم رزمانم گفتم "بیا بریم از اسرا بازجویی کنیم" در بین اسرایی که گرفته بودیم سه نفر از فرماندهان عراقی هم بودند ، می خواستم بدونم ، عراق در مورد منطقه ای که ما برای عملیات انتخاب کردیم چطور فکر میکنه؛به همین دلیل حتی در انتخاب اسرا برای بازجویی دقت می کردم.
حسن باقری
بازجویی رو آغاز کردیم و تا یک بامداد طول کشید، هم رزمم خسته شده بود، از من پرسید "حسن، چقدر از اینها سؤال می کنی؟ مگه می خوای آموزش ببینی؟" گفتم "چه اشکالی داره؟ ما باید از اینها اطلاعات بگیریم."
خیلی خسته شده بود و به خاطر خستگی سوالات رو اشتباه ترجمه می کرد، با وجود اینکه هنوز به عربی تسلط نداشتم اما  گفتم"شما در سوال کردن اشتباه کردی، سوال رو درست بپرس" .

حسن باقری
وقتی دیدم که نمی تونه ادامه بده گفتم "شما برو استراحت کن". رفت و از خستگی متوجه نشد کی خوابش برده ، یک لحظه از خواب پرید و نگاهی به دور و برش انداخت و با تعجب نگاهم کرد؛ من هنوز داشتم بازجویی می کردم. دست و پا شکسته به زبان عربی سوال می پرسیدم و جواب می گرفتم، پشتکارم خوب که نه خیلی خوب بود...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۱ ، ۰۰:۲۵
غلامحسین افشردی