دکل ابوذر ...

غلامحسین افشردی

دکل ابوذر ...

غلامحسین افشردی

یاربّ/سلام ... یه دکل تنهای تنها در بیابونهای شرق کارون منو به یاد تنهایی و غربت ابوذر در صحرای ربذه انداخت ، این شد که اسم اون دکل رو گذاشتم دکل ابوذر ...

بایگانی
نویسندگان
آخرین نظرات

۲ مطلب با موضوع «کیستم ؟» ثبت شده است


یاربّ
سال شمار زندگی من ...

1334 ، ولادت در تهران روز سوم شعبان
1351 ، شروع فعالیتهای سیاسی علیه رژیم شاهنشاهی .
1354 ، ورود به دانشگاه ارومیه در رشته دامپروری .
1356 ، اخراج از دانشکده به علت فعالیتهای سیاسی _ مذهبی .
1356 ، اعزام به خدمت سربازی .
1357 ، فرار از پادگان به دستور امام خمینی (ره) .
1358 ، فعالیت در روزنامه جمهوری اسلامی به عنوان خبرنگار .
1358 ، گرفتن دیپلم ادبی و قبولی در رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران .
1359 ، راه اندازی واحد اطلاعات عملیات رزمی در سپاه .
1359 ، معاون ستاد عملیات جنوب در شکست محاصره ی سوسنگرد، دی ماه .
1360 ، ازدواج با خانم پروین داعی پور ، شهریور ماه .
1360 ، فرماندهی محور دارخوین در عملیات ثامن الائمه،مهرماه .
1360 ، راه اندازی قرارگاه عملیاتی مشترک ارتش و سپاه موسوم به قرارگاه نصر .
1360 ، فرمانده قرارگاه نصر در عملیات طریق القدس،فتح المبین،بیت المقدس و رمضان .
1360 ، فرماندهی قرارگاه کربلا .
1361 ، انتخاب به عنوان جانشین فرمانده کل در قرارگاه جنوب .
1361 ، انتخاب به عنوان جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پس از شکل گیری سازمان رزمی سپاه .
1361 ، پذیرفته شدن برای سفر حج و نرفتن به این سفر .
1361 ، شهادت ، نهم بهمن ماه .

صلوات ، صلوت ، صلوات


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۸۹ ، ۱۵:۳۰
غلامحسین افشردی

سلام ... 
سال 34 ، توی محله قدیمی تهرون ، (میدون خراسون ) همزمان با سالروز تولد امام حسین علیه السلام ، هفت ماهه ، به دنیا آمدم ، اسممو غلام حسین گذاشتن دو سالم بود که با مامان و بابا مشرف شدیم کربلا ... 
از همون بچگی با بابا میرفتیم مسجد محل ، عضو فعال هیئت نوباوگان محبان الحسین بودم ، پای سخنرانیهای دکتر بهشتی می شستیم ، یادش بخیر ... خدا هممونو رحمت کنه ، شما رو هم به راه راست هدایت ... 
توی دبیرستان مروی سال 54 دیپلم ریاضی گرفتم ، بعدشم رشته دامپروری از دانشگاه ارومیه قبول شدم ...
از همون اول به مطالعات مذهبی و بحثای سیاسی علاقمند بودم و هروقت فرصتی پیدا میشد برا دوستام سخنرانی میکردم ... تو دانشگاه هم همه منو به عنوان یه چهره مذهبی و اهل بحث های سیاسی میشناختند ، بعضی وقتها هم با استادا ، حسابی بحثای سیاسی میکردم آخرشم بعد از حدود یه سالو نیم اخراج شدیم ... چراش بماند ...

وقت سربازیمون بود ، سال 56 بعد از دوره آموزشی به پادگان جلدیان نقده ایلام اعزام شدم ... اونجاهم اونقدر سخنرانی های مذهبی و سیاسی راه انداختم تا بلاخره از پادگان جدام کردند و راننده یه افسر جزء شدم  ... 
شادی روحم صلوات ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۸۹ ، ۲۳:۳۰
غلامحسین افشردی