دکل ابوذر ...

غلامحسین افشردی

دکل ابوذر ...

غلامحسین افشردی

یاربّ/سلام ... یه دکل تنهای تنها در بیابونهای شرق کارون منو به یاد تنهایی و غربت ابوذر در صحرای ربذه انداخت ، این شد که اسم اون دکل رو گذاشتم دکل ابوذر ...

بایگانی
نویسندگان
آخرین نظرات

۳ مطلب در دی ۱۳۹۰ ثبت شده است

یاربّ
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد .
مصطفی
اگر سینه می سوزد و باران اشک کویر زمستانی و سرد و تاریک دل را در این روزگار، بهاری می سازد، اگر سکوت،فریاد می شود و فریادها نعره ایی خروشان، اگر دستها بالا می رود ومحکم تر از هر زمانی بر سینه کوفته می شود، اگر طاقت از کف برون می شود و بی تابی و غم جای صبر و شکیبایی را می گیرد،...
نه این است که ما در این غم باخته ایم ؛ نه و نه، هرگز و هرگز ؛ که همه از شوق این گونه رفتن است . 
ما که تا به یاد داریم و داشتیم گفته ایم و می گوییم که ؛ حسین حسین شعار ماست ، شهادت افتخار ماست.
بی خردان و نادانان روزگار میندیشند که توانستند کاری کنند و ضربه ایی! اندکی تأمل، که عبد شوریده ایی ای را چه جانانه به وصال معبودش رسانیدن و در این بین چه ذلت و خواری را برای خویش خریدند.
کوردلان احمق صفت در داخل  و خارج نیندیشند که مصطفی یکی بود و آن هم رفت که سرزمین ایران جای جایش ، و هر شهر و دیارش مصطفی ها در بر گرفته است .
این روز ها اگرانقلاب خمینی نیازمند نفس تازه ایی  بود،  مصطفی با خون خود  در انقلاب دمید. گویا که خون مصطفی انقلاب و انتخابات را بیمه کرد . 
کلیک کنید
احمدی روشن
... صلوات...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۰ ، ۱۶:۱۴
غلامحسین افشردی

یاربّ
قبل از عملیات محرم جلسه ایی بین ما و بچه های ارتش بود؛ رسم بود که پایان جلسه چند جمله ایی ذکر مصیبت می شد ولی اون روز ردانی پور توی جلسه نبود.کسی نبود که روضه بخونه، گفتم کتاب مقتل رو بیارید.
بچه ها تعجب کرده بودند که خودم می خوام روضه بخونم، همه چیز از ما دیده بودند الا روضه که اون روز دیدن.
صدای مداحی نداشتم ولی با هر کلمه ی مقتل اشک می ریختم .انگار که همه سلولهای بدنم با مصیبت امام حسین علیه السلام همراه شده ، با این که صدای زیبایی برای روضه نداشتم ولی به دل نشست و به حدی جلسه متحول شد  که هنوزم بچه هایی که توی اون جلسه بودند شیرینی و لذت آن ذکر مصیبت یادشونه.
آونقدر با روضه گریه کردم که به حالت غش افتادم ، سینه می زدیم و گریه می کردیم ... یا حسین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۰ ، ۰۰:۴۰
غلامحسین افشردی

یا ربّ
با یکی از دوستان رفته بودیم منطقه ایی بین سوسنگرد و حمیدیه برای شناسایی، ظهر که برگشتیم موقع اذان بود، به راننده گفتم نگه دار نماز بخونیم.
جایی که توقف کردیم حاشیه جاده و تردد زیاد بود، یه کانال کوچیکی کنار جاده بود ، رفیقمون رفت اونجا وضو گرفت و بعدشم اون طرف تر روی زمین چمن مشغول نماز شد .
 منم کنار جاده روی زمین شنی اقامه کردم، نماز اول که تموم شد اومد گفت بیا اینجا روی زمین چمن نماز بخون، کنار جاده تردد زیاده خطر داره ، گفتم: نه ؛ همین جا می خونم، اصرار کرد که بیا و چرا نمی یایی .
 گفتم :اون زمین چمن ملک شخصیه و معلوم نیست که متعلق به کیه ؛ درسته که الان زمان جنگه و صاحبان این زمین ها اینجا نیستن، اما خدا که هست. من چون یقین ندارم که مالک این زمین راضیه یا نه، نماز دومم رو هم همین جا می خونم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۰ ، ۰۰:۲۱
غلامحسین افشردی