دکل ابوذر ...

غلامحسین افشردی

دکل ابوذر ...

غلامحسین افشردی

یاربّ/سلام ... یه دکل تنهای تنها در بیابونهای شرق کارون منو به یاد تنهایی و غربت ابوذر در صحرای ربذه انداخت ، این شد که اسم اون دکل رو گذاشتم دکل ابوذر ...

بایگانی
نویسندگان
آخرین نظرات

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۰ ثبت شده است

یاربّ
یه بنده خدایی آمد بهم گفت : " حسن آقا ، تو اینجا توی جبهه هستی ، التماس دعای شدید دارم . در حق ما هم دعا کن " 
بهش گفتم  : " اگه التماس دعا داری، سرغ کسایی که  الان توی خط مقدم جبهه هستن برو، چون اونها به خدا نزدیک ترن و ما به خاطر مقامی که داریم از کسایی که توی خط مقدم هستن، دورتر می شیم و اگه درستش رو بخواهی، در واقع از خدا دورتر می شیم. اگه می خوای کسی با خالصترین نیت  در حقت دعا کنه، برو سراغ اونهایی که توی خط مقدم، آماده عملیات هستن  با اونها صحبت کن." 
حسن آقا التماس دعا داریما ، حالا که دیگه پیش خودشی ، مارو یادت نره ، اگه  میشه  ما  اسممون تو نفرات اول باشه ، پارتی بازی دیگه !
چی بگم والا قرار بود یه کاری برامون بکنی که نکردی ، ولی ... 
باشه پس بیخیال ... ولی جبران می کنم .قول .
صلوات 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۰ ، ۲۱:۳۹
غلامحسین افشردی