دکل ابوذر ...

غلامحسین افشردی

دکل ابوذر ...

غلامحسین افشردی

یاربّ/سلام ... یه دکل تنهای تنها در بیابونهای شرق کارون منو به یاد تنهایی و غربت ابوذر در صحرای ربذه انداخت ، این شد که اسم اون دکل رو گذاشتم دکل ابوذر ...

بایگانی
نویسندگان
آخرین نظرات

۲ مطلب در آذر ۱۳۸۹ ثبت شده است

یاربّ
چراغ قرمز شد و توقف ، مردی لاغر اندام ، زخمی و رنجور از جنگ نرم ، با تمام قوت ، تلاش می کرد شیشهای تمیز اتومبیل مقابل را کثیف نماید !! ... 
روشنفکران غرق در مستی چو من ، فریاد برآوردیم که ، چراغ سبز شد ، توقف  ! 
با امید به سوی راننده شتافت که محصول تلاشش را در کف دستانش باز بیند ، اما ، چرا راضی نشد از دیدن یک سکه ! 
پرنده خیالم پرواز کرد ، که ای عاقل مرد ! این نحیف رنجور توی ! و هر چه تلاش کنی ، جز خار ذلیلی  در مقابل یگانه ، نخواهی بود
 و فردا روز آنچه بدست می آوری هرگز تو را راضی نخواهد کرد ، بهوش باش ... ، که اگر در مسیر صراط باشی از زیانکارانی .
ای عاقل ! در این بین ، وای اگر از صراط خارج باشی !!!
توقف کن ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۸۹ ، ۲۲:۴۷
غلامحسین افشردی

یا ربّ
آهسته بگو آه  ... 
که دردمندترین سینه عالم هستی ، آه را آهسته در گوش سکوت زمزمه کرد .
و آه ، آهسته همه هستی را در تلاتمی بی پایان به آهی جانگداز کشانید ... 
غم انگیزترین آه از استوارترین و نورانی ترین منزل در حالی عالم را به لرزه کشانید که دستان همه هستی در مقابلش بسته بود  ...
و آیا امروز آه ، تکرار میشود ؟؟؟ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۸۹ ، ۲۲:۳۷
غلامحسین افشردی