بسم الله
حدود 20 میلیون زائر رفتند سفر و زیارت اربعین
خوش به حالشون ...
تصورم بر این که هر کسی چیزی گیرش آمد، حالا یکی زیاد یکی کم !
خب به خیلی چیزا بستگی داره!
همه که با هم مساوی نمیشن!
زائری که تمام راه کوله پشتی اش را یکی دیگه کول کرده !!!
اونی که تمام مسیر را گفته و خندیده و خورده
بگذریم ...
خوش به حال آنهایی که امام ازشان راضی است
<** ادامه مطلب... **>
خوش به حال تر اونی که بتونه نتیجه سفر را نگهداره ...
بسم الله
سلام
کارگاه "افق سازی" با گرایش "افق بلند" برگزار می شود
مفهوم افق را این گونه یافتم:
نقطه ایی که در نهایت زندگی می خواهم به آن برسم، افق زندگی من است
و یا به عبارتی؛ به کجا می خواهم برسم در نهایت
یافتم که "افق زندگی" محدود به دنیای مادی نمی شود، افق های بلند را ماورای مادیات جستجو کن!
هر انسانی با توجه به سطح فکری و بینشی که از خود و جهان هستی دارد - اگر اهل فکر و آینده نگری باشد- افق زندگی خود را ترسیم می کند بنابراین با توجه به سطح فکری، افق نیز سطح بندی می شود
افق های سطح پایین و افق های سطح بالا و بین این دو
دقت کن، گفتم سطح فکری! و سطح فکری ارتباط مستقیمی با سطح تحصیلات ندارد. یعنی انسان بی سوادی می تواند سطح فکری بالا و افق بالایی داشته باشید و برعکس آن، انسانی با سطح تحصیلات بالا می تواند صاحب افق پایینی باشد.
دقت کنیم که: تحصیلات اگر در جهت افق باشد، می تواند سطح و عمق افق را افزایش دهد.
یک نمونه افق سطح بالا را مرور می کنیم:
بانوی موحد، آسیه؛ افق زندگی اش را اینگونه ترسیم می کند:
بارالها، برای من نزد خودت در بهشت خانه ای بساز
می اندیشم، بارپروردگار! آیا افق بلندتری هم از این افق شگفت انگیز بانو آسیه هست؟ این بانو در آن زمان با آن شرایط دشوار به چه بینشی و باوری رسیده بود ؟!!! بسیار شگفت انگیز ؛ چه فکر بلندی! چه افق بی نهایتی ...
و چند نمونه افق سطح پایین و متداول؛
داشتن یک خانه، یک بچه، ویلا، پول، مقام دولتی، مدال المپیک، خدایا! کبری، دختر همسایه را می خواهم، ماشین گرون، و... افق های سطح پایین هستند، نکته قابل توجه در افق های پایین این است که رسیدن به آن روح آدمی را سیراب نمی کنه! و همچنان در جستجوی دیگری است!
و از این قبیل افق های سطح پایین و یا کلا بی سطح بسیار است بسیار و متاسفانه اکثر ما چنین افق های سطح پایینی داریم،
اکثر ما ...
وقتی یک انسان سطح بالا به افق ترسیم شده زندگی خویش می رسد، راضی است ! (آخیش رسیدم! شکر)
آرامش، امنیت، رضایت و ... نتیجه رسیدن به یک افق بلند است.
ناگفته نماند، انسان سطح بالا هم خواستار خانه و بچه و ماشین و ... هست، اما اینها برای او افق نیستند!!!
برای افزایش سطح افق زندگی ام چه کنم؟ آیا عالم هستی افق ساز دارد؟ آیا کسی هست که برایم افق ترسیم کند؟
نقش پیامبران و امامان در افق سازی چیست؟
می شود سطح افق های زندگی مان را بالا ببریم
این مطلب صرفا دیدگاه نویسنده است و پر اشکال ! کما فی السابق
به لطف خدای مهربان، آقامون صیرت و صورت و بصیرت بی نظیری دارند.
بسم الله
در تصورم
خرابه شام اینچنین ویران نبود
خراب اما در این حد پست نبود
شاهزاده شام، مغمون نبود
عمه جانش خسته اما دلسوخته نبود
...
بسم الله
وقتی مفهوم کشتی نجات را می فهمم که در دریای خروشانی بی هیچ پناهی در عمق تنهایی و بدبختی و در نهایت نا امیدی برای لحظه ایی نفس کشدن دست و پا بزنم !
و اگرنه همجون منی که راحت قدم می زنم و هراسی از غرق شدنم نیست، کجا مفهوم کشتی نجات را درک می کنم ؟
باید ایمان داشته باشم به این که:
دنیا دالان تاریکی است که باید سریع از آن گذشت
گذرگاهی که راهزنان بسیاری در کمین نشستند
وادی تنهایی و غربت؛ سرای لغزش،
و هر لحظه احتمال سقوط!
دوستان واقعی اندک و نارفیقان بیشمار
و دشمن یکی و دو تانیست!
بزرگترین آنها مثل خون در رگهایم جاری است!
راه سخت و دشوار با طوفان حوادث بیشمار
با همه اینها دنیا یک پیچ سرنوشت ساز است
باید به سلامت گذر کنیم
و همان دوستان اندک؛ کشتی نجات راه انداختند!
یکی یکی مثل ماهی از طوفان حوادث دنیا نجاتمان می دهند
بی هیچ منتی سوار می کنند!
اصلا برای همین آمدند
برای نجات ما
یکی از کشتی ها زودتر از بقیه به فریاد می رسد
زودتر به مقصد می رساند!
کشتی نجات اربابم حسین ...
بسم الله
ما سَمتِ هَر بَنی بَشَری وِل نمی شویم!!!
یا مِثلِ قِبله ها کَج و مایل نمی شویم!!!
ما شیعیان زِ روزِ اَزل قُول داده ایم
اصلا بِدونِ تُربتِ تو، گِل نمی شویم!!!
درگیر و دارِ زندگی روزمَرِّگی
جُز کارِ نوکری تو شاغل نمی شویم!!!
ما نان به نِرخِ حَضرتِ اَرباب می خوریم
آقا کریم آمده، سائل نمی شویم!!!
دَر کَشتی نِجاتِ تو راحَت نشسته ایم
بی ناخُدا که واردِ ساحِل نمی شویم!!!
مَحصولِ اَهلِ بِیتِ خُدا شیعه شُد وَلی
بی مُهرِ مِهر فاطِمه حاصِل نمی شویم!!!
آنجا غَدیر بود، کَمی شُل گرفته شُد
ما بیخیالِ زینب و مَحمل نمی شویم!!!
آقا گروه خونی ما خاک کربَلاست
کی گُفته با شُما همه یکدِل نمی شویم؟!!!
پیوَند قَلبِ ما به شُما پَس نمی خورد
هَمخون شُدیم و نامُتعادِل نمی شویم!!!
اِذن دُخولِ قَلبِ تو چَشمان خیسِ ماست
ما بی اجازهِ تو که داخل نمی شویم!!!
مامورِ قَبضِ رُوحِ خُدا! دورِ ما نَگرد
ما کَربَلا نَدیده که باطِل نمیشویم!!!
پی نوشت:
حفره ای بود پر از خون وسط سینهء من ،
مهرت افتاد به قلبم ضربان شکل گرفت...
بسم الله
بعد از ده روز از واقعه عاشورا جمعی از بنی اسد بدن شریف جون غلام ابوذر غفاری را پیدا کردند در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطر بود و سپس او را دفن کردند.
جون کسی بود که امیرالمؤمنین(علیه السلام) او را به 150 دینار خرید و به ابوذر بخشید. هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند این غلام برای کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی(علیه السلام) و سپس به خدمت امام حسین(علیه السلام) رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.
بسم الله
یاس یعنی فاطمه، حیدر سرشت
یاس یعنی کمترین عمرِ جهان
یاس یعنی مادرِ صاحب زمان
یاس یعنی کوچه و آه و شرر
یک گل و یک غنچه با هم پشتِ در
یاس یعنی قوّتِ دستِ علی
هستِ او پیوسته با هستِ علی
یاس یعنی خانه داری نوجوان
مادری افتاده حال و نیمه جان
یاس یعنی شانه بر موی حجاب
ناله در بیداری و در وقت خواب
یاس یعنی حیدر و غسل و کفن
اشکِ چشمِ زینب و آه حسن
یاس یعنی یا حسینِ زیرِ لب
بوسه بر زیر گلویی نیمه شب
یاس یعنی مهدی و وقتِ ظهور
انتقام از غاصبین پر غرور
یاس یعنی انتقام از عاملین
سیلی محکم به روی قاتلین
یاس یعنی ما مدینه میرویم
با امیرِ بیقرینه میرویم
پی نوشت:
بسم الله
آب دریا را اگر نتوان کشید؛ هم به قدر تشنگی باید چشید
ما کجا و نام مقدس شما کجا! مولای من
لکن به قدر ذره خویش
خود را به کوچه های محبت علی می زنیم و اینطور می نماییم که ما هم محب شماییم
همین یک ذره پرواز می دهد
توی قلعه دلم فقط، عشق علی نشسته
جون و دلم با اشتیاق این عشقو می پرسته
دل دل اسیر عشق مولا است
ذکر علی شفای غم هاست
این اسم تموم عشق و اعتماد زهراست
حیدر علی مدد یا حیدر
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند/به آسمان رود و کار آفتاب کند
بسم الله
الا ای چاه یارم را گرفتند
گلم عشقم بهارم را گرفتند
میان کوچه ها با ضرب سیلی
همه دار و ندارم را گرفتند
دگر پروانه بال و پر ندارد
نه بال و پر که خاکستر ندارد
مفسرها! همه با خون نویسید
که قرآن علی کوثر ندارد
می کشد آتش از در زبانه
دشمن ستاده با تازیانه
خداکند در پشت در زهرا نیاید
اکنون که می آید بگو تنها نیاید ...
خورشید خانه ام آرام می رود/ با صورتی نیلی گمنام می رود
به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر امام مهدی (سلام الله علیه)، بمناسبت اعیاد فرخنده شعبانیه و در آستانه فرا رسیدن سالروز ولادت با سعادت منجی عالم بشریت حضرت حجت ابن الحسن العسکری(عج)، امام و حجت خدا حضرت مهدی (سلام الله علیه) با درخواست عفو جمع کثیری از محکومان، گناهکاران، روسیاهان و اسیران این دنیای مادی، موافقت کردند.
رونوشت: ...
بسم الله
هجر امروز شهید شد و ما در تشیع پیکر او بودیم!
هجر به دست تروریستهای سوری به شهادت رسید
هجر در دفاع از مردم مظلوم و بی دفاع سوریه قیام کرد
***
ما که خبری از اسرار عالم نداریم
اما از آنجایی که برگی بی اذن و اراده الله بر زمین نمی افتد
باید اندیشه کنیم این چه سری است که هجر بعد از 1400 سال دوباره زنده میشود و باز هم در دفاع از یاران و دوستان امیرالمومنین(ع) به شهادت می رسد !
و ما در صحنه این اتفاق کجا هستیم و چه میکنیم ؟!!
1400 سال پیش وقتی هجر به شهادت رسید مردم نگاه کردند
امروز بعد از شهادت هجر چه کردیم؟!
یاربّ
سلام ...
به بارگاه سلطان که می روی ، نورهای امید در دلت چو خورشید تابان می درخشد
در سخاوت و کرمش تردید نداری !
خواسته های بی شمارت را چو دانه های تسبیح می شماری که مبادا از قلم افتد !
سلطان کرم ! امام رئفت و مهربانی !
دل پر از یأس و ناامیدم را می آورم
کوله باری از نافرمانی و معصیت
رو سیاهم و باز هم خطا می آورم
برای تو سوغات، دل سنگم را
که باز هم آبم کنی !
به بارگاهت نشانم کنی
داغ ضمانت بر پیشانیم
یک بار دیگر شفاعت را نصیبم کنی
مولای من
به بانوی بی همتای عالم
این بار یک نگاهم کنی
خسته ام از این همه سکوت
چرا یک بار صدایم نمی کنی
چرا صدایم را نمی شنوی؟
چرا خواسته ام را اجابت نمی کنی
چرا سوز دلم را دوا نمی کنی ؟
خسته آواره بیچاره ایی را
به یک نگاهت رسوا نمی کنی !
سلطان کرم !
اسیرم ، اما تمنای آزادیم نیست
رخ نشانم می دهی لکن راه وصال را بسته ایی
آواره و بیچاره ام !
چرا نجاتم نمی دهی ؟
آهسته بگو آه ...
که دردمندترین سینه عالم هستی ، آه را آهسته در گوش سکوت زمزمه کرد .
و آه ، آهسته همه هستی را در تلاتمی بی پایان به آهی جانگداز کشانید ...
غم انگیزترین آه از استوارترین و نورانی ترین منزل در حالی عالم را به لرزه کشانید که دستان همه هستی در مقابلش بسته بود ...