دکل ابوذر ...

غلامحسین افشردی

دکل ابوذر ...

غلامحسین افشردی

یاربّ/سلام ... یه دکل تنهای تنها در بیابونهای شرق کارون منو به یاد تنهایی و غربت ابوذر در صحرای ربذه انداخت ، این شد که اسم اون دکل رو گذاشتم دکل ابوذر ...

بایگانی
نویسندگان
آخرین نظرات

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۰ ثبت شده است

یا ربّ
بالهای پروازم  شوق پردین گرفت ، از سجاده نیازم تا کویش در آسمان خیالم پرواز کردم ؛ 
در مقابل درب منزلش ایستادم ، آهسته و آرام درب خانه اش را دق الباب کردم ، منتظر ماندم تا باز شود به رویم ! و در این اندیشه که ، این در همیشه به رویم باز بوده  و هست ... آقا که تشریف آوردند ، روی سیاه و گنه کارم را زیر چادرم پنهان کردم ، با شرمساری دستم را از زیر چادرم بیرون آوردم و به سویش گرفتم و با صدای لرزان  اما با امید گفتم : آقا ! سائلم ... 
و من همیشه سائل این درب و این خانه ام ؛ یا رسول الله دوستتان دارم . 
اگر امروز در دعای افتتاحمان از نبود شما به سوی الله شکایت میکنیم ؛ اما راه دل باز است ، و آسمان خیال پهناور ... 

یا رسول الله  ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۰ ، ۰۰:۰۵
غلامحسین افشردی

 <**   اصلا کلیک نکنید ...  **>

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۰ ، ۰۹:۰۵
غلامحسین افشردی
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۱ مرداد ۹۰ ، ۲۲:۰۵
غلامحسین افشردی