دکل ابوذر ...

غلامحسین افشردی

دکل ابوذر ...

غلامحسین افشردی

یاربّ/سلام ... یه دکل تنهای تنها در بیابونهای شرق کارون منو به یاد تنهایی و غربت ابوذر در صحرای ربذه انداخت ، این شد که اسم اون دکل رو گذاشتم دکل ابوذر ...

بایگانی
نویسندگان
آخرین نظرات

۳ مطلب در آبان ۱۳۸۹ ثبت شده است

یا رب 
درانتظار کرب و بلا
پیش نویس: داستان پیرمردی را شنیدم که سالیان سال در سرزمین کرب و بلا ، روزگار سپری کرد تا در روز موعود  ،   فرزند رسول خدا را یاری نماید:
 محرم نرسیده ، و هنوز  عاشورایی نیست ... 
پس این قبیله از کجاست  ؟  که از سالهای دور در کربلا خیمه هایشان را بنا کرده اند ؟ 
اینان کیستند ؟ که با عبور هر غافله ایی سراغ مولای خویش را می جویند ؟
اینجا سرزمین کربلاست و ما از کربلا گزارش میدهیم :  
مولای من نگران نباشید ، اینجا از بی وفایی و نیرنگ خبری نیست ! 
اینان کوفی نیستند ، ایرانی اند !! 
از نسل پاک خمینی اند   
اینان از فد ائیان خامنه ایی اند 
ثمره هشت سال دفاع مقدس  
از جنگ جویان جنگ نرم اند ، از فتنه ها با مقتدایشان ، سالم گذر کردند 
بصیرت  را به فرموده مقتدایشان سر لوحه زندگیشان کرده اند 
میخواهند در رکاب فرزند فاطمه زهرا (سلام الله علیها ) باشند 
می گویند  :
در انتظار انتقام سیلی ، لحظه ها را میشماریم 
ما انتقام دستان بسته را می گیریم 
ما انتقام  بیست و پنج سال سکوت را خواهیم گرفت 
ما انتقام آه پر از اندوه فاطمه را خواهیم گرفت 
ما انتقام اسارت زینب کبری را خواهیم گرفت 
... 
در انتظار شما هستند 
مولای من تعجیل کن ، وقت است که باز آیی 
اینان در عهد و پیمان خویش پایدارند 
تعجیل کن مولای من ، تعجیل کن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۸۹ ، ۲۲:۰۶
غلامحسین افشردی

یاربّ                                                     
... اون روزی که ابراهیم خلیل فرزند عزیزتر از جانش را به قربانگاه برد و آماده قربانی شد ،یا حسین ...

ندا آمد ای خلیلی من ، نه نه ، قر بانی نکن بجاش این قوچ زیبا را ... تا همین جا کافیه قبول کردم ، خیلی  مهرون  و  قشنگ  قرابانیش  رد  کرد  ،  نخواست  که  اسماعیل  قربانی  بشه 
...  اما روز دیگری   ...  

سرور ما اکبرش را به  قربانگاه  برد . خدایا  پاره های  تنم را برای قربانی آورده ام ، میپذیری ؟  خدا نگفت نه ! گفت قربانی کن ، میپذیرم 
سرور ما گفت : شش ماهه دارم  ، تشنه و گرسنه با مادری لبریز از محبت به فرزند ، میخوام قربانی تو باشه  ، میپذیری ؟ خدا گفت قربانی کن میپذیرم 
سرور ما گفت : علمداری دارم ، بی نظیر ترین در وفا در ادب در شجاعت ، آب آور فرزندان تشنه ام ، قربانی شما کنم ؟ خدا گفت قربانی کن ، میپذیرم
سرور ما گفت : یک سه سلاله نازنین دارم ، برای شما ، در راه شما و احیاء دین شما قربانی کنم ؟ خدا نگفت نه ، گفت قربانی کن میپذیرم 
سرور ما گفت : چندی یاور صادق باوفا دارم قربانی تو باشند ؟ خدا گفت همه را میپذیرم .
سرور ما گفت : خواهـری  دارم  سراسر  عشق  ، سراسر  صبـر  ، دل  او را قربـانی شما کنم . خدا گفت دل او را میپذیرم قربانی کن 
هیچ نبود برای قربانی کردن ...   
سرور ما گفت : خدایا مرا به قربانی خود میپذیری ؟ خدا گفت : همه را به تو  پذیرفتم  و اینک در انتظار  تو  هستم ، میپذیرم 
...   نپذیرفتی و  پذیرفتی    ... 
و خدا کیست که سرور ما همه را با عشق به قربانگاه او برد همه با عشق قربانی شدند .
خدا کیست ؟ حسین کیست ؟ قربانی او شدن ، چیست ؟ پذیرفته شدن به چه معنا است ؟
که از او اینچنین پذیرفت ...   
ما رأیت الا جمیلا  
افوض امری الی الله

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۸۹ ، ۲۰:۵۷
غلامحسین افشردی


یاربّ

سلام ، چطوری خوبی ، چه عجب یادی از ما کردید  ! میدونی  چند وقت پیش یه مجله دستم رسید همین که بازش کردم ، صفحه دوم  ؛ اِ اِ ، عکس خودمو دیدم ، کنجکاو شدم ببینم چی نوشته ! طبق معمول همه اش ازم تعریف کرده بودند ، ما اینیم دیگه ... 
دوست داری بخونی ؟ 
غلامحسین افشردی معروف به حسن باقری بی شک مغز متفکر سپاه پاسداران در سالهای ابتدایی جنگ تحمیلی بود .(ای ول اینو خوب اومدی !) .
او مردی لاغر اندام بود و چهره ایی صمیمی و دوست داشتنی و در عین حال جدی داشت با ریش هایی کم پشت و چشمانی نافذ . (آخه ، ببین به چه چیزایی گیر میدن ریش کم پشت !!! )
... ( تکراریه قبلا خودمو همه اشو بهتون گفتم  )
در عملیات طریق القدس فرماندهی عملیات را برعهده داشت و در عملیات فتح المبین فرماندهی قرارگاه نصر . 
در همه این عملیات ها یک پای طراحی عملیات نیز بود . ( خب کارم این بود  ... )
پس از عملیات رمضان فرمانده قرارگاه کربلا در جبهه های جنوب شد و پس از عملیات محرم به جانشینی فرماندهی نیروی زمینی سپاه منصوب شد و تا شهادتش که در نهم بهمن ماه 1361 اتفاق افتاد در همین سمت بود . ( خدا بهم درجه داد )
وقتی که به شهادت رسید 27 سال بیشتر نداشت و در حالی تن پاکش غرق در خون شد که برای عملیات شناسایی مواضع دشمن ، پیش از عملیات وافجر مقدماتی ، به همراه چند تن دیگر در سنگری در منطقه فکه به سر می برد . ( لحظه ی وصل غیر قابل توصیفه ) 
او سال 1359 ازدواج کرد و صاحب دختری شد که نرگس نام دارد . ( ... )

صلوات ، برای شادی ارواح طیبه شهدا 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۸۹ ، ۲۲:۴۳
غلامحسین افشردی