بسم الله
الا ای چاه یارم را گرفتند
گلم عشقم بهارم را گرفتند
میان کوچه ها با ضرب سیلی
همه دار و ندارم را گرفتند
دگر پروانه بال و پر ندارد
نه بال و پر که خاکستر ندارد
مفسرها! همه با خون نویسید
که قرآن علی کوثر ندارد
می کشد آتش از در زبانه
دشمن ستاده با تازیانه
خداکند در پشت در زهرا نیاید
اکنون که می آید بگو تنها نیاید ...
خورشید خانه ام آرام می رود/ با صورتی نیلی گمنام می رود
آهسته بگو آه ...
که دردمندترین سینه عالم هستی ، آه را آهسته در گوش سکوت زمزمه کرد .
و آه ، آهسته همه هستی را در تلاتمی بی پایان به آهی جانگداز کشانید ...
غم انگیزترین آه از استوارترین و نورانی ترین منزل در حالی عالم را به لرزه کشانید که دستان همه هستی در مقابلش بسته بود ...
یا ربّ
بالهای پروازم شوق پردین گرفت ، از سجاده نیازم تا کویش در آسمان خیالم پرواز کردم ؛
در مقابل درب منزلش ایستادم ، آهسته و آرام درب خانه اش را دق الباب کردم ، منتظر ماندم تا باز شود به رویم ! و در این اندیشه که ، این در همیشه به رویم باز بوده و هست ... آقا که تشریف آوردند ، روی سیاه و گنه کارم را زیر چادرم پنهان کردم ، با شرمساری دستم را از زیر چادرم بیرون آوردم و به سویش گرفتم و با صدای لرزان اما با امید گفتم : آقا ! سائلم ...
و من همیشه سائل این درب و این خانه ام ؛ یا رسول الله دوستتان دارم .
اگر امروز در دعای افتتاحمان از نبود شما به سوی الله شکایت میکنیم ؛ اما راه دل باز است ، و آسمان خیال پهناور ...
یا رسول الله ...
یا ربّ
آهسته بگو آه ...
که دردمندترین سینه عالم هستی ، آه را آهسته در گوش سکوت زمزمه کرد .
و آه ، آهسته همه هستی را در تلاتمی بی پایان به آهی جانگداز کشانید ...
غم انگیزترین آه از استوارترین و نورانی ترین منزل در حالی عالم را به لرزه کشانید که دستان همه هستی در مقابلش بسته بود ...
و آیا امروز آه ، تکرار میشود ؟؟؟