دکل ابوذر ...

غلامحسین افشردی

دکل ابوذر ...

غلامحسین افشردی

یاربّ/سلام ... یه دکل تنهای تنها در بیابونهای شرق کارون منو به یاد تنهایی و غربت ابوذر در صحرای ربذه انداخت ، این شد که اسم اون دکل رو گذاشتم دکل ابوذر ...

بایگانی
نویسندگان
آخرین نظرات

۷۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید حسن باقری» ثبت شده است

بسم رب الشهدا و الصدقین

ما در ره عشق،نقض پیمان نکنیم/گر جان طلبد،دریغ از جان نکنیم
دنیا اگر از یزید لبریز شود/ما پشت به سالار شهیدان نکنیم

فرازی از وصیتنامه شهید حمید داودخانی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

ان الله اشتری من المونین بااموالهم و انفسهم بان لهم الجنه
حمید داودخانی
به چه زیباست که خریدار مشتری انسان خدا باشد آدمی دل از دنیا کنده و دل به معشوق بسته سپس بدست شقی ترین انسانها روی زمین به خون خود غوطه ور شود و چه با صفاست دیدار لقاءالله.
امام حسین (ع)فرمودند: من در این مبارزه سرمشق و الگوی شمایم،اگر این بدنهای ما ساخته شده است که آخر بمیرد پس چرا در راه خدا با شمشیر قطعه قطعه نشود؟
با درود و سلام حضور معظم نبی اکرم "حضرت رسول " و ائمه معصومین (ع) تا وجود قدسی حضرت مهدی (عج) و با سلام بر پیر جماران و قلب عالم امکان حضرت امام خمینی و با درود و سلام بر ارواح طیبه تمامی شهدا و مفقودین (الحمدالله الذی هدانا لهذا و ما کنا النهتدی لولا ان هدینا ) حمد و سپاس خدائی را که ما را هدایت کرد ،هر آینه اگر ما را هدایت نمی کرد هرگز هدایت نمی یافتیم،خدا را شکر می کنم که مرا هدایت کرد و با خوبانش آشنا کردو سپس دیدار توفیق دیدارش را برایم میسر ساخت .
در ابتدا می خواهم چند مطلب خیلی مهم را خدمت شما عزیزان و ملت شهید پرور عرض کنم،هرچند این حقیر لایق نیستم ولی بنا به وظیفه متذکر می شوم ملت دلاور، خدا را شکر کنید که توفیق آشنائی با خودش را به ما عطا فرمود و کشور عزیزمان را به خاطر وجود اولیاء الله و افراد خاص همانند "حضرت امام" دگرگون کرد و ما هدایت یافتیم پس شاکر باشید و قدر انقلاب و کشورمان را بدانید،مبادا خدائی نکرده با سهل انگاری و کوتاه فکری به انقلاب لطمه وارد شودو دین خون تمامی شهدا برگردنتان بیفتد،در برابر سختی ها و مشکلات اقتصادی صبر داشته باشید،از خود ضعف نشان ندهید،همانا خدا با صابرین است "ان الله مع الصابرین" این همه میگذرد اصلاً دنیا محل گذراست و همه آزمایشات الهی می باشد.
حضرت علی (ع) فرمود: صبر ،برای افراد با ایمان بهترین سلاح است ،مطیع فرمایشات و کلمات "امام" باشید ، مومن باید زیرک و با هوش باشد،نماز جمعه و جماعت را فراموش نکنید،ما هر چه داریم از این دو فریضه است.
و حالا چند کلمه ای با شما عزیزان مسجد فاطمه الزهرا (س) و مسجد جامع دارم و همینطور سایر مساجد و مراکز تبلیغی مطلبی که در بالا ذکر کردم ،شما نیز مخاطب آن هستید،شما نیز مراقب باشید دشمن به خون ما تشنه است،هم شیاطین جنی و هم شیاطین انسی در کمین هستند و مردم را هدایت و راهنمائی کنید،آشنا کنید به مسئله جبهه که به قول "امام" جنگ در رأس همه امور است.
با خوبان آشنا شوید و با آنها رفیق شوید،دوستی برای خدا باشد و دشمنی نیز برای خدا باشد،در ضمن این را بدانید که اولیاء خدا در بین مردم کم هستند.
و حالا سخنی را با شما پدر و مادر عزیزم دارم ابتدا بگویم که من برای شما فرزند خوبی نبودم و به غیر از اذیت و آزار وجود شریفتان کاری در حقتان نکردم ولی قول میدهم انشاءالله بدون شما وارد بهشت نشوم،مرا ببخشید.

حمید داودخانی

مادر عزیزم  از اینکه چه شب،وچه نیمه شب ،وقت و بی وقت منتظر میماندی که من از بیرون برگردم تا درب را برایم باز کنی.
و همچنین شما پدر زحمتکش و عزیزم  مرا ببخش ،من قدر زحمات شمارا ندانسته و به جا نیاوردم. امیدوارم با لطف خداوند در قیامت جبران بشود. انشاءالله
برادران و خواهرانم  شما نیز حواستان را جمع کنید تا جائی که توان دارید خدمت به انقلاب و مسلمین را فراموش نکنید،نمازتان را به جماعت بخوانید و حتماً سعی کنید تا جایی که میتوانید بروید به جبهه که امر واجبی است،شکر کنید که چنین پدر و مادر با مال حلال و غذایی حلال شما را بزرگ کرده و تحویل جامعه دادند،قدر بدانید و زحمات آنها را به نتیجه برسانید،هنگام غسل و کفن و دفن حتماً چهل مومن شهادت بدهند که از این حقیر راضی هستند و حلالم میکنند(البته اگر جنازه داشتم).امام را دعا کنید،رو بسوی جبهه ها کنید،و هر بار که یاد این حقیر افتادید سوره کوثر را بخوانید. یا فتح یا شهادت هر دو ره سعادت، التماس دعا.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۹ ، ۲۲:۱۰
غلامحسین افشردی

حسن باقری

برای دیدن تصویر در اندازه اصلی روی آن کلیک نمایید

انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۱۲
غلامحسین افشردی

شهید حسن باقری

برای دیدن تصویر در اندازه اصلی روی آن کلیک نمایید

انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۲۸
غلامحسین افشردی

حسن باقری

برای دیدن تصویر در اندازه اصلی روی آن کلیک نمایید

انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۱۷:۳۹
غلامحسین افشردی

حسن باقری

برای دیدن تصویر در اندازه اصلی روی آن کلیک نمایید

انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۵۰
غلامحسین افشردی

شهید حسن باقری

برای دیدن تصویر در اندازه اصلی روی آن کلیک نمایید

انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۰۸
غلامحسین افشردی

حسن باقری

برای دیدن تصویر در اندازه اصلی روی آن کلیک نمایید

انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۱۰
غلامحسین افشردی

حسن باقری

برای دیدن تصویر در اندازه اصلی روی آن کلیک نمایید

انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۲۶
غلامحسین افشردی

حسن باقری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۵ ، ۲۳:۰۰
غلامحسین افشردی

بسم الله

حسن باقری

سلام ...

چیه ؟؟

شهید ندیدی؟

دو ساعت ذول زدی به من که چی بشه !!!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۵ ، ۱۳:۵۸
غلامحسین افشردی

شهید حسن باقری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۲۵
غلامحسین افشردی

بسم الله


ما هدفمان از عملیات، کشتار و انهدام دشمن نیست

نیروهای عراقی برای آینده‌ی انقلاب اسلامی عراق مفیدند

هدفش کشتار نبود

مواظب باشید اسرا اذیت نشوند 

همیشه شش ماه جلوتر بود

تفکرش ماندگار شد


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۵ ، ۲۲:۴۳
غلامحسین افشردی

بسم الله

نابغه جنگ

سخنرانی‌های حضرت امام را به‌مثابه‌ی فرمان اجرایی می‌دانستم


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۵ ، ۲۱:۴۳
غلامحسین افشردی

بسم الله

مادر سردار شهید «حسن باقری» گفت: بهترین و گران‌ترین هدیه‌ای که شهید باقری به من داد، شهادتش در راه اسلام و دین است که موجب فخر من در دنیا و آخرت شد.

کبری افشردی بهروز در گفت‌‌‌‌‌‌و‌گو با خبرنگار باشگاه خبری فارس در خصوص جایگاه و نقش مادر از دیدگاه سردار شهید «حسن باقری» اظهار داشت: شهید باقری معتقد بود مادر و زن در نظام آفرینش مقام معنوی بسیار والایی دارد و  همیشه از من می‌خواست برایش دعا کنم.

مادر شهید حسن باقری



وی بیان داشت: بهترین و گران‌ترین هدیه‌ای که شهید باقری به من داده، شهادتش در راه اسلام و دین است که موجب فخر من در دنیا و آخرت شد.

مادر شهید باقری گفت: او بسیار به من احترام می‌گذاشت و هیچ زمانی پیش نیامد که از گفته‌ها و خواسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های من و پدرش سر‌پیچی کند.

افشردی با بیان اینکه آن طور که باید و شاید فرزندم را نشناختم، افزود: کسانی که در 29 ماه جنگ در کنار وی بودند و با او کار کردند، غلامحسین را خوب شناختند که گفتند او یک نابغه بود.

مادر شهید باقری اظهار کرد: غلامحسین فرزند رئوف و مهربان و دلسوز خانواده بود که برای ایجاد فضای دوستی و یکرنگی در خانواده پیش‌قدم بود؛ و هر وقت مشکلی برای خواهر یا برادرش پیش می‌آمد غلامحسین همیشه پیش قدم بود.

وی گفت: شهید باقری همه چیز را از خدا می‌دانست و همه کلامش توکل کردن بر خدا بود؛ می‌گفت ما کاره‌ای نیستیم و تکیه کلامش هم آیه «و مارمیت اذ رمیت و لکن‌ الله رمی» بود.

مادر شهید باقری خاطرنشان کرد: شهید باقری به شدت علاقه‌مند به امام خمینی (ره) بود و سفارش اصلی‌اش به ما این بود که مدافع ولایت باشید.

نام: حسن(غلامحسین)

نام خانوادگی: باقری(افشردی)

تاریخ تولد: 25/12/1334

تاریخ شهادت: 9/11/1361

سن شهادت: 27 سالگی

محل شهادت: فکه جنوبی

آخرین سمت: جانشین فرماندهی یگان زمینی سپاه پاسداران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۵ ، ۲۱:۴۳
غلامحسین افشردی

بسم الله

معجزه انقلاب


دفاع مقدّس وسیله‌ای شد برای اینکه استعدادهای مکنون در انسانها، به شکل عجیبی بُروز کند.
مثلاً 
شهید حسن باقری بلاشک یک طرّاح جنگی است. کِی؟ در سال 61؛ کِی وارد جنگ شده است؟

در سال 59. این مسیرِ حرکت از یک سرباز صفر به یک استراتژیست نظامی،

یک حرکت بیست ساله، بیست و پنج ساله است؛

این جوان در ظرف دو سال این حرکت را کرده است! اینها معجزه‌ی انقلاب است.
رهبر انقلاب 
92/09/25


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۵ ، ۲۱:۲۴
غلامحسین افشردی


بسم الله


نابغه جنگ


خصوصیات یک فرمانده عملیات:          60/07/22

1- علاقه  ، ایمان - توکل بر خداوند

2- استعدا (روحی - هوشی - جسمی

3- پشتکار و ثبات قدم و اخلاق نیکو

5- آشنایی به محیط و سابقه کار آموزشی

6- آرامش خاطر و اطمینان قلب

7- جسارت و شجاعت جهت حضور در خط مقدم

8-

---------------                                  60/09/23

تعهد ماندن تا پایان جنگ در جبهه

داشتن حداقل تجربه نظامی - عملیاتی


شماره 8 خالی ماند!!!

و حدود دو ماه بعد،

شماره 8 را پر نکردم، یک بند کلی اضافه کردم:

تعهد ماندن تا پایان جنگ در جبهه

ماندن تا پایان

یعنی

یک فرمانده عملیات، می ماند و جنگ را به پیروزی می رساند،

یا می ماند و در این راه به رستگاری بزرگ (شهادت) می رسد

در مسلک ما فرار واژه ایی تعریف نشده است ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۲۳:۱۲
غلامحسین افشردی

بسم الله
«کسی می تواند بر این بسیجی ها فرماندهی کند که راه رسیدن به شهادت را بر خود هموار کند. اگر تسلیم معنی واقعی شهادت نشوید، در این صورت با انگیزه و منش بسیجی ها فاصله خواهید گرفت. لذا فرماندهی بر بسیجی راه و رسم خودش را می طلبد که یکی از الزامات آن ایمان به فلسفه شهادت است.» منبع: 
آرشیو صوتی

«بسیجی برای اجرای فرامین امام و دفاع از اسلام وارد جبهه می شود. در این راه حاضر به انجام هر کاری است. هر دستوری را بدون چون و چرا اجرا می کنند. هیچ چیز برایش مهم نیست، جز انجام وظیفه. شهادت در این راه را افتخار خود می داند و با جان و دل به استقبال آن می رود. بسیجی با شهادت عجین شده، اگر باور ندارید بروید نیم ساعت در سنگر این بسیجی ها کنارشان بنشینید و با آنها مأنوس شوید. آنگاه با دنیای آنها آشنا خواهید شد. اگر برای این بسیجی ها کم بگذاریم، در آخرت باید پاسخگو باشیم. قبل از عملیات آنها را توجیه کنید، آنها را با چشم باز وارد عملیات کنید. یادتان باشد که فرمانده چنین قشری هستید. مبادا کوتاهی کنید. مواظب باشید که از آنها عقب نمانید، حتی در شهادت.» منبع: 
بیانات در جمع فرماندهان و معاونین گردان های تحت امر قرارگاه نصر


نابغه جنگ


«من به این نتیجه رسیده ام که شهادت دست خودمان است. انتخاب شهادت را خداوند به عهده ما گذاشته است. این ما هستیم که می توانیم شرایط آن را فراهم کنیم. ما هستیم که تعیین کننده این مسأله هستیم.» منبع: بیانات به یکی از یاران

این جملات را توی سوسنگرد به یکی از همرزمانم می گفتم و مثل ابر بهاری گریه می کردم ...

کلیدواژه ها: شهادت - فرمانده - بسیجی


ده روز بعد ـ نهم بهمن ماه 1361 ـ در حین شناسایی یکی از مناطق عملیاتی فکه ـ نهر عنبر ـ گلوله توپ عراقی در سنگرش منفجر شد و به اتفاق چهار تن از بهترین یارانش (مجید بقایی، تقی رضوانی، غلام عباس قلاوند و مجتبی مومنیان) به شهادت رسید.


منبع: برگرفته و ویرایش شده از  سایت تبیان  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۲۱:۳۴
غلامحسین افشردی

بسم الله

با حکم فرمانده کل قوا

سرلشکر محمد باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح شد


محمدباقری

به کوری چشم دشمنا

دادشمونه 

 راه دشواری در پیش است ...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۵ ، ۲۱:۰۸
غلامحسین افشردی

بسم الله

خاطره یکی از همرزمان از بنده:
آشنایی من با شهید حسن باقری قبل از عملیات خیبر در دو  کوهه صورت گرفت . قبل از این آشنایی من فقط نام ایشان را با عنوان فرماندهی سخت گیر و عصبانی از نیروها و یا کادر بعضی از گردانها شنیده بودم .

سه ماه قبل از عملیات خیبر وقتی از رنجان عازم دو کوهه شدیم برادری با لباس مرتب نظر من را به خود جلب کرد از برادری پرسیدم او به من گفت : ایشان برادر حسن باقری ،فرمانده یکی از گردانهاست . چند روزی از این واقعه گذشت و من از دور مراقب حرکات ایشان بودم و او نیز گاهی نگاهی زیر چشمی به من می انداخت تا اینکه در یکی از صبحگاهها طاقت نیاورده و نزد من آمد .

ضمن معرفی خود گفتم : برادر مرا ببخشید که شما را نمی شناختم و امروز از برادر فلانی سوال کردم شما را معرفی نمود . من نیز بعد از سلام و احوالپرسی در جواب ایشان عرض کردم شما نیز مرا ببخشید من هم قبلا شما را چون در لشکر نبودم نمی شناختم . کم کم در عرض چند روز محبت ایشان در قلب من جا یگرفت و از اینکه دیگر برادران ایشان را به عنوان فرمانده چنین و چنان معرفی نموده بودند ، بنده در ایشان چنین چیزی نمی دیدم ، ایشان همیشه با وضود بود .

و حال خاطره از این قرار است که : ما قرار بود ما را در حال صرف شام باشیم ، نمی دانم چطور شد که من به یاد حسن باقری افتادم، بی اختیار جهت دعوت او به شام به اطاق ایشان رفتم . در را چند بار زدم چون جوابی نشنیدم در را باز کرده و با صحنه عجیبی که الان هم موهایم سیخ می شود مواجه شدم . شهید باقری نان هایی را که نیروها اسراف کرده و دور ریخته بودند و به خاطر گلی بودن زمین نان هم گلی شده بود جدا نموده و تمیز می کرد و می خورد . بی اختیار اشک از چشمهایم جاری شد .

شهید وقتی این حالت را از من دید، به سرعت خودش را مرتب نمود و از من سوال کرد با من کاری دارید؟ در جواب گفتم : آمدم که با ما شام بخورید ، گفت : من شام خورده ام ولی برای چای به اطاق شما می آیم .

بله خب، به لطف خدا یه همچین آدمی بودم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۲۷
غلامحسین افشردی

او

سلام ... 


( به کی سلام میکنی؟ نمی دونم! )

فاصله بسیار است، بسیار

یکی می رود که شهید شود و از این دنیا خلاص بشود!

یکی می رود چون از دنیا سیر است

یکی می رود چون با زنش دعوا کرده

یکی می رود که مردم نگویند، تو که مدعی هستی چرا نرفتی؟

یکی می رود چون شهید که بشود حساب و کتاب قیامت ندارد

یکی می رود چون شهید که بشود ، مستقیم تا بهشت 

یکی می رود که نام گنده کند

یکی می رود که جان تقدیم کند

یکی می رود که یار تنها نماند

یکی می رود که از حرم دفاع کند

یکی می رود تا انتقام بگیرد

یکی می رود چون که عاشق و دلواپس خاندان حرم است

یکی می رود که مبادا علی تنها بماند

من چرا می روم؟

تو چرا رفتی ؟

اگر بودی، حتما باز هم آنجا بودی! نه برای این که صرفا به مقام رفیع شهادت نایل شوی! برای این که تاب نمی آوری بانوی حرم تنها بماند! حرم مدافع لازم دارد

9 بهمن نوش جانت !

                                                              <** ادامه مطلب... **>



او

تا به هم رسیدیم، بی‌هیچ مقدمه‌ای یه کشیده داغ خوابوند تو گوش ما . (– نه ! من –  من یک نفرم – اما ما دو نفر یا بیشتر -)

با حیرت و تعجب چند لحظه توی چشماش خیره شدم، چی شده؟

خیره شدم، خیره شد

چیزی نگفت فقط با غم سنگینی نگاهم می‌کرد

چند ثانیه بیشتر طول نکشید، همین چند لحظه لیست بلندبالایی از همه اشتباهاتم توی ذهنم ردیف شد!

آخه کدومش اینقدر آزارش داده؟

سرش را انداخت پایین و برگشت

و من هنوز خیره خیره نگاهش می کردم، انتظار چنین حرکتی نداشتم، و همه بهت و حیرتم، داشت تبدیل می‌شد، صخره‌های سنگ وجودم داشت خرد می‌شد! چند تیکه سنک سیاه افتاد و تلقی صدا کرد

صدا را شنید، یک لحظه ایستاد و کمی برشت، نگاهم کرد!

صورتش پر از مروارید های زیبای بلوری شده بود

نگاهم کرد، نگاهش کردم

از من سنگ سیاه و از او مرواریدهای زیبای بلوری

باز هم فقط نگاه

باز هم بی‌هیچ حرفی برگشت و ...

چند قدمی به دنبالش رفتم

گفتم وایسا! یه چیزی بگو

بدون این که برگرده با صدای غمگینی گفت:

چند بار بگم که همیشه راهی هست

بار دوم بلند تر و محکم‌تر گفت، همیشه راهی هست ! راه هست ! هست

این بار سنگها با سرعت بیشتری خرد می‌شدند و می‌افتادند، با صدای بلند و بغض آلودی فریاد زدم، نیست ! نیست

می‌رفت و

و سنگها خرد می‌شدند

یک کاغذ سفید افتاد

برداشتم

صفحه سفید!

بالای صفحه با رنگ قرمز نوشته شده بود

بسم الله  




من: گاهی مردن بهتر از این زندگانی !

او: همه کاره خودم هستم تو فقط بگو چشم!

من: خیلی ضعیفم، توان ندارم

او: همه کاره خودم هستم تو فقط بگو چشم!

من: آخه من به چه دردت می خورم؟

او: همه کاره خودم هستم تو فقط بگو چشم!

من: به جز روسیاهی و تاریکی و گناه چی دارم برات؟

او: همه کاره خودم هستم تو فقط بگو چشم!

من: صدبار و هزار بار شکستم عهد و پیمانم را

او: همه کاره خودم هستم تو فقط بگو چشم!

من: یا زنده کن یا بگیر و خلاصم کن

او: همه کاره خودم هستم تو فقط بگو چشم!

من: حال زارم را می بینی؟ خدایی می بینی؟

او: همه کاره خودم هستم تو فقط بگو چشم!

من: هیچی ندارم، کلا هیچ کاره ام! راه بده ...


پی نوشت: یادت باشه کشتی همیشه وسط اقیانوس

                                                        و اونهایی که دارن غرق میشن را نجات میده،

                                                                             فقط کافیه یکمی دست و پا بزنی و کمک بخوای

یکی روزی گفت؛ به سیخ میکشم دلی را که بخواد خارم بکنه!

                         یکی روزی حرف سنگینی بهم گفت؛ الکی گفتم  هیچی نگفت !بلبلبلو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۳۸
غلامحسین افشردی

یاربّ

    باشگاه گلف اهواز را کرده بودم پایگاه منتظران شهادت. یکی از اتاق‌های کوچکش را با فیبر جدا کردم؛ محل استراحت و کار. روی درهم نوشتم «100% شناسایی، 100% موفقیت» گفتم: حتی با یه بی‌سیم کوچیک هم شده  باید بی‌سیم های عراقی را گوش کنید. هرچی سند و نامه هم پیدا می‌کنید باید ترجمه بشه.

    از شناسایی که می آمدم، با همون سر و صورت خاکی می‌رفتم اتاقم، اول اطلاعات را روی نقشه می‌نوشتم و گزارش‌های روزانه رانگاه می‌کردم. ریز به ریز اطلاعات و گزارش‌ها را روی نقشه می‌نوشتم. اتاقم  که می‌آمدی (حیف شد شما که نیامدید !)، انگار تمام جبهه را دیده‌باشی.

    رفته بودم سراغ یه گردان دیگه، مدام این طرف و آن طرف سرک می‌کشدم و از وضع خط و بچه‌ها سراغ می‌گرفتم، آخر سر یکی کفری شد و با تندی بهم گفت «اصلا تو کی هستی این قدر سین جین می‌کنی؟» خیلی آرام جواب دادم «نوکر شما بسیجی ها»

    اینو بگم بهتون: خرمشهر داشت سقوط می کرد، جلسه‌ی فرمانده‌ها با بنی‌صدر بود. بچه‌های سپاه باید گزارش می‌دادند. منم یک جوان کم سن و سال، با موهای تک و توکی تو صورت و اورکت بلندی که آستین‌اش بلند تراز دستم بود، کاغذهای لوله شده را باز کردم و شروع کردم به صحبت. یکی از فرماندهای ارتش می‌گفت «هرکی ندونه ، فکرمی‌کنه توازنیروهای دشمنی» حتی بنی‌صدر هم گفت « آفرین ! » گزارشم جای حرف نداشت.


     .: برام یک صلوات محمدی بفرست :.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۵
غلامحسین افشردی

بسم الله

تکیده بود و لاغر، با محاسنی کم‌پشت و صورتی نسبتاً کشیده، چشم‌هایی درشت و نافذ داشت با نگاهی عمیق و تیز و قلبی روشن که دریایی از مهربانی در آن موج می‌زد، «کوچک» بود به چشم خودش؛ در حد یک بسیجی ساده شاید اما به چشم دیگران با همه ریز نقشی و جثه نحیف و استخوانی‌اش «بزرگ» می‌نمود. نظامی نبود اما فرماندهی اعجاب برانگیزش بارها نقشه ژنرال‌های کارکشته و کهنه کار عراقی را نقش بر آب کرده و ماشین جنگی عراق را به گل نشانده بود. با شناسایی، حسن تدبیر و فرماندهی خیره‌کننده‌اش در فتح خرمشهر، کلید بصره را از دست صدام قاپید. همین ها کافی بود که دوست و دشمن به احترام این ژنرال جوان که «مغز متفکر جبهه» یا به تعبیری «بهشتی جنگ» می‌نامیدندش، کلاه از سر بردارند. هشت پرده زیر، سرکی کوتاه به زندگی پربرکت این مرد بزرگ است.

پرده اول/ غلامحسین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۶
غلامحسین افشردی

یاربّ ...

صیاد شیرازی

دیدم شهید صیاد مدام به ساعتشان نگاه می کردند

علت را پرسیدم ، گفتند :

"وقت نماز است "

همان لحظه به خلبان اشاره کردند که همین جا فرود بیا تا نمازمان را اول وقت بخوانیم

خلبان گفت :

"این منطقه زیاد امن نیست

اگر صلاح می دانید تا رسیدن به مقصد صبر کنیم "

شهید صیاد گفتند :

"هیچ اشکالی ندارد .. ما باید همین جا نمازمان را بخوانیم .. "

خلبان اطاعت کرد و هلی کوپتر نشست

با آب قمقمه ای که داشتیم وضو گرفتیم و نماز را به امامت ایشان اقامه کردیم

وقتی طلبه های شیراز از آیت الله بهاءالدینی درس اخلاق خواستند

ایشان فرمودند :

"بروید از صیاد شیرازی درس زندگی بگیرید

اگر صیاد شیرازی شدید ، هم دنیا را دارید و هم آخرت را .. "


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۹
غلامحسین افشردی

یا رئوف ...

آیت‌الله غلامحسین جمی قبل از عملیات بیت‌المقدس و فتح خرمشهر فروردین 1361به قرارگاه نصر در شرق روستای سلمانیه نزد بنده(حسن باقری) آمد. او را توجیه می‌کنم. چند کلمه از گفتگوی ما را اینجا بخونید و بشنوید.  

حسن باقری:   سلام علیکم حاج آقا. بله، این‌جا لشکر تقویت شده سپاهِه با یه لشکر ارتش.

آیت الله جمی:   در همین محور دارخوین.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۳۷
غلامحسین افشردی