سقوط کردم ...
يكشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۰، ۰۹:۰۲ ب.ظ
یا ربّ
سالهای پیش از این چه مستانه سرودم...
در آسمان بی کرانه تنهایی خویش، تنهای تنها پرواز می کنم
واین آسمان آبی را با کسی شریک نخواهم شد
خوش نمی دارم بالهای پروازم به شاخ درختی بشکند
....
اما از آن روز که پروازت بدیدم
یقین کردم بی تو پروازم معنایی نخواهد داشت
وه که چه زیبا در سایه پروازت به پروازم کشیدی
...
یاابن الحسن گدای محبت تو هستم
و امروز می گویم :
بالهای پروازم شکسته شد
سقوط کردم! تا انتهای دره های سرد و تاریک دنیا، سقوط کردم
تنها و بی کس، با تاریکی ها خو کرده ام
گمانم نمی رفت که از آسمان آبی تو
تا انتهای سیاهی دنیا، این چنین فرود آیم
گاه که خاطره پروازت از نظر می گذرد
آه سردم نغمه خوان باران دیدگانم میشود
نیم نگاهی به سوی آسمانت میکنم
بالهای شکسته ام را نشانت میدهم
یک بار دیگر با نگاهت پروازم ده
در حسرت و شوق با تو پریدن ، نگذار که بمیرم...
۹۰/۱۱/۳۰